کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم
    راه چون سایه به پای دگران می پویم
    چون قلم گوش برآواز دل خوش سخنم
    هر چه آید به زبانم نه ز خود می گویم
    با دل خونشده ام در ته یک پیرهن است
    یوسف گمشده ای کز دگران می جویم
    هست چون جوهر آیینه همان پابرجا
    هر قدر نقش امید از دل خود می شویم
    گر چه چون خال، مرا دانه دل سوخته است
    اگر از حسن بود روی دلی، می رویم
    روزی از باغ تو چیدم گل و یک عمر گذشت
    دست خود را چو گل تازه همان می بویم
    نیست صائب زپی کام جهان گریه من
    که ز آیینه دل نقش خودی می شویم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha