کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
    تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم
    ره گریز نبسته است هیچ کس بر من
    اسیر بند گران وفای خویشتنم
    به بی نیازی من ناز می کند همت
    توانگر از دل بی مدعای خویشتنم
    ز دستگیری مردم بریده ام پیوند
    امیدوار به دست دعای خویشتنم
    به پاره دل خود می کنم چو غنچه مدار
    رهین منت برگ و نوای خویشتنم
    چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب
    همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
    سفینه در عرق شرم من توان انداخت
    ز بس که منفعل که کرده های خویشتنم
    ز بند خصم به تدبیر می توان جستن
    مرا چه چاره که زنجیر پای خویشتنم
    گرفت تاج زر از آفتاب شبنم و من
    همان ز پستی طالع به جای خویشتنم
    به جای خویش نبودم چو جابجا بودم
    کنون که در همه جایم به جای خویشتنم
    به اعتبار جهان نیست قدر من صائب
    عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha