کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم
    در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم
    دستی است کهکشان که به عالم فشانده ایم
    خورشید افسری است که از سر فکنده ایم
    در دیده ستاره نمکدان شکسته است
    شوری که ما به قلزم اخضر فکنده ایم
    مانند عود خام، هوسهای خام را
    بر یکدگر شکسته به مجمر فکنده ایم
    از ما مجوی گریه ظاهر که چون صدف
    در صحن دل بساط ز گوهر فکنده ایم
    هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ
    می نام کرده ایم و به ساغر فکنده ایم
    زان آستین که بر رخ عالم فشانده ایم
    دیهیم نخوت از سر قیصر فکنده ایم
    از عالم جهات به همت گذشته ایم
    از زور نقش رخنه به ششدر فکنده ایم
    ما از شکوه خصم محابا نمی کنیم
    دایم به فیل پشه لاغر فکنده ایم
    در سنگلاخ دهر ز پیشانی گشاد
    آیینه را ز چشم سکندر فکنده ایم
    بر آتش که دست کلیم است داغ آن
    در بی خودی کباب مکرر فکنده ایم
    صائب ز هر پیاله که بر لب نهاده ایم
    در سینه طرح عالم دیگر فکنده ایم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha