صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۴۵: به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم ره گریز نبسته است هیچ کس بر من اسیر بند گران وفای خویشتنم به بی نیازی من ناز می کند همت توانگر از دل بی مدعای خویشتنم ز دستگیری مردم بریده ام پیوند امیدوار به دست دعای خویشتنم به پاره دل خود می کنم چو غنچه مدار رهین منت برگ و نوای خویشتنم چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب همیشه خانه خراب هوای خویشتنم سفینه در عرق شرم من توان انداخت ز بس که منفعل که کرده های خویشتنم ز بند خصم به تدبیر می توان جستن مرا چه چاره که زنجیر پای خویشتنم گرفت تاج زر از آفتاب شبنم و من همان ز پستی طالع به جای خویشتنم به جای خویش نبودم چو جابجا بودم کنون که در همه جایم به جای خویشتنم به اعتبار جهان نیست قدر من صائب عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم صائب تبریزی