کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بس است روی دلی مشت استخوان مرا
    ز چشم شیر فتد برق در نیستانم
    ز شرم ناله ام از بس به خاک ریخته است
    زبان چو برگ توان رفت از گلستانم
    نه ذوق بودن و نه روی باز گردیدن
    چو خنده بر لب ماتم رسیده حیرانم
    همین بس است که در آستانه عشقم
    اگر چه سوختنی همچو چوب دربانم
    مرا به کنج قفس بر ز بوستان صائب
    که مغز می شود از بوی گل پریشانم
    اگر چه نیک نیم، خاک پای نیکانم
    عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم
    چو رشته قیمتم از پهلوی گهر باشد
    اگر گهر نبود من به خاک یکسانم
    شوم به خانه مردم نخوانده چون مهمان
    که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم
    ز ابر آب گرفتن وظیفه صدف است
    من آن نیم که به هر سفله لب بجنبانم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha