صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۸۸: روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم راه چون سایه به پای دگران می پویم چون قلم گوش برآواز دل خوش سخنم هر چه آید به زبانم نه ز خود می گویم با دل خونشده ام در ته یک پیرهن است یوسف گمشده ای کز دگران می جویم هست چون جوهر آیینه همان پابرجا هر قدر نقش امید از دل خود می شویم گر چه چون خال، مرا دانه دل سوخته است اگر از حسن بود روی دلی، می رویم روزی از باغ تو چیدم گل و یک عمر گذشت دست خود را چو گل تازه همان می بویم نیست صائب زپی کام جهان گریه من که ز آیینه دل نقش خودی می شویم صائب تبریزی