کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر که می آید به ملک هستی از کوی عدم
    باز می گردد به جان بی نفس سوی عدم
    هرکه می داند چه آشوب است درملک وجود
    بی تامل برندارد سر ز زانوی عدم
    هست در میزان هستی راه ورسم امتیاز
    خاک وزرباشد برابر درترازوی عدم
    هرکه رفت آنجا ز فکر باز گشت آسوده شد
    دلنشین افتاده است از بس سر کوی عدم
    سجده شکرش به دامان قیامت می کشد
    هر که را محراب گردد طاق ابروی عدم
    تا بیفتی از نفس چون دیده قربانیان
    رو مکن زنهار رد آیینه روی عدم
    نیست در ملک پرآشوب وجود آسودگی
    چون نفس ازپای منشین در تکاپوی عدم
    خاک می مالد به لب صائب ز بیم چشم زخم
    ورنه سیراب است از آب زندگی جوی عدم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha