کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم
    کفی خاکستر افسرده در کار صبا کردم
    نمی سوزم اگر برق اجل در خرمنم افتد
    که من در خوشگی از کاه گندم را جدا کردم
    ز فوت وقت اگر در خون نشینم جای آن دارد
    که از کف دامن پیراهن یوسف رها کردم
    به آب روی همت خاک را زر می توان کردن
    غلط کردم که عمر خویش صرف کیمیا کردم
    سرانگشت ندامت چون نگرید خون به حال من
    مکرر دامن دولت به دست آمد رها کردم
    دل چرخ از غبار خاطر من چون نیندیشد
    مکرر آفتابش را چراغ آسیا کردم
    چه مرغم من که از اندازه پرواز خود گویم
    چو برگ گاه پروازی به بال کهربا کردم
    به اکسیر قناعت خون آهو مشک می گردد
    به خون دل من این تحقیق در چین ختا کردم
    زپیغام من مشتاق پهلو می کنی خالی
    سزای من که مکتوب ترا بن قبا کردم
    چرا صائب نباشد آسمان زیر نگین من
    سخن خورشید شد تا مدح شاه اولیا کردم
    نمی آید به کوشش دامن روزی به کف صائب
    و گرنه من تردد بیشتر از آسیا کردم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha