کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم
    کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم
    خدنگ دور گردم، با هدف خون در میان دارم
    بلایی بدتر از نزدیکی منزل نمی دانم
    چه افتاده است مهر از غنچه منقار بر دارم؟
    به خود یک غنچه را در بوستان یکدل نمی دانم
    من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم
    بغیر از بحر بی پایان دگر منزل نمی دانم
    نظر بر حال من دارند هر کس را که می بینم
    کسی را چون خود از احوال خود غافل نمی دانم
    خضر گوبهر خود اندیشه همراه دیگر کن
    که من استادگی چون عمر مستعجل نمی دانم
    شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی آید
    نگارین کردن سر پنجه قاتل نمی دانم
    تو کز وحدت نداری بهره، جست و جوی لیلی کن
    که من دامان دشت از دامن محمل نمی دانم
    بغیر از عقده دل کز گشادش عاجزم عاجز
    دگر هر عقده کآید پیش من مشکل نمی دانم
    سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان
    که آداب نشست و برخاست در محفل نمی دانم!
    اگر سحر این بود صائب که از کلک تو می ریزد
    تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمی دانم!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha