کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو بیدردان به روی سبزه غلطیدن نمی دانم
    اگر گل از گریبانم دمد چیدن نمی دانم
    زبان شکوه ام کندست از روی گشاد او
    رخ آیینه با ناخن خراشیدن نمی دانم
    مرا بیرون بر از گردون و گلبانگ سخن بشنو
    زدلتنگی درون بیضه نالیدن نمی دانم
    قماش مردم عالم اگر این است، من دیدم
    لباس عافیت جز چشم پوشیدن نمی دانم
    گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری
    که چون خالی شدم از باده، خندیدن نمی دانم
    لباسی نیست چون پروانه عشق پرده سوز من
    به گرد کعبه فانوس گردیدن نمی دانم
    ز حرف خام هر بی ظرف از جا در نمی آیم
    شراب کهنه ام، در شیشه جوشیدن نمی دانم
    ز بس از دلخراشی سرد گردیده است دست و دل
    ز کاغذ نقطه سهوی تراشیدن نمی دانم!
    نگاه سرکشم در جستجوی گوشه چشمم
    به هر شیرین لبی چون بوسه چسبیدن نمی دانم
    ز بس بسته است راه گفتگو بر من لبش صائب
    گناه خویش از آن بیرحم پرسیدن نمی دانم!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha