کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غوطه در بحر گهر ز آبله پا زده ام
    در دل خاک قدم بر سر دریا زده ام
    سود من از سفر خاک، که چشمش مرساد
    مشت خاکی است که در دیده دنیا زده ام
    تا در فیض گشوده است به رویم توفیق
    حلقه چون داغ بسی بر در دلها زده ام
    به خراش جگر خویش نظر داشته ام
    تیشه در ظاهر اگر بر دل خارا زده ام
    چه کند سیل گرانسنگ به همواری دشت؟
    خاک در دیده دشمن به مدارا زده ام
    غوطه در خون زده چون پنجه مرجان دستم
    بس که کف بر سر شوریده چو دریا زده ام
    دست چون در کمر موج تهیدست زنم؟
    من که چون رشته مکرر به گهر پا زده ام
    این زمان در سفره قطره به جان می لرزم
    من که صد مرتبه چون سیل به دریا زده ام
    نیست بیکار در ین مرحله یک نشتر خار
    همه را بر محک دیده بینا زده ام
    عاجزم در گره خویش گشودن صائب
    من که نقب از مژه در سینه خارا زده ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha