کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    با زبان گندمین از بینوایی فارغم
    خوشه ای دارم که از خرمن گدایی فارغم
    موج را سر رشته وحدت زدریا نگسلد
    بند بندم گر کند عشق از جدایی فارغم
    جوهر من از دهان زخم گویا می شود
    چون لب خاموش تیغ از خودستایی فارغم
    کاسه لبریز دریا را نمی آرد به چشم
    چشم پر خون، دارد از شبنم گدایی فارغم
    بستر خار است بر دیوانه سختیهای عشق
    سنگ طفلان کرده است از مومیایی فارغم
    همت من سر فرو نارد به مقصدهای پست
    از هدف عمری است چون تیر هوایی فارغم
    نیست چون طاوس از هر پر در آتش نعل من
    جغد بی بال و پرم، از خودنمایی فارغم
    آفتاب از لعل غافل نیست در زندان سنگ
    از تلاش رزق با بی دست و پایی فارغم
    در بهشت عافیت افتاده ام، تا کرده است
    پاس وقت خود ز پاس آشنایی فارغم
    ازمسلمانان نمی داند اگر زاهد مرا
    منت ایزد را ز کافر ماجرایی فارغم
    چون نگاه وحشیان الفت نمی دانم که چیست
    در میان مردمان از آشنایی فارغم
    مشتری بسیار دارد چون گهر شد کم بها
    از شکست خویشتن از ناروایی فارغم
    خاکساری بس بود صائب مرا خاک مراد
    بر در دو نان ز ننگ جبهه سایی فارغم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha