کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم
    به یک نظاره چشم از روی آتش چون شرر بستم
    غرور دولت دیدار شرکت بر نمی دارد
    کشیدم آهی از دل دیده آیینه بر بستم
    عجب دارم که پای من به دامن آشنا گردد
    که با ریگ روان یک روز احرام سفر بستم
    گریبانگیر شد دامن زهر خاری که برچیدم
    ز دیوار اندرون آمد به هر محنت که در بستم
    همان تیر سبکسیر نظر سیخ کبابش شد
    به هر صیدی که من از پرتو همت نظر بستم
    چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش
    که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم
    نظر تا داشتم بر خود نمی دیدم دو عالم را
    دو عالم چون دو عینک گشت تا از خود نظر بستم
    خوشا ایام بی برگی و خواب عافیت صائب
    که می لرزد دلم چون برگ تا بر خود ثمر بستم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha