صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۸۳: نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم به یک نظاره چشم از روی آتش چون شرر بستم غرور دولت دیدار شرکت بر نمی دارد کشیدم آهی از دل دیده آیینه بر بستم عجب دارم که پای من به دامن آشنا گردد که با ریگ روان یک روز احرام سفر بستم گریبانگیر شد دامن زهر خاری که برچیدم ز دیوار اندرون آمد به هر محنت که در بستم همان تیر سبکسیر نظر سیخ کبابش شد به هر صیدی که من از پرتو همت نظر بستم چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم نظر تا داشتم بر خود نمی دیدم دو عالم را دو عالم چون دو عینک گشت تا از خود نظر بستم خوشا ایام بی برگی و خواب عافیت صائب که می لرزد دلم چون برگ تا بر خود ثمر بستم صائب تبریزی