کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است
    می کند جلوه موج می احمررگ سنگ
    گر به تمکین گرانسنگ تو گویا گردد
    خامه گردد به کف دست سخنور رگ سنگ
    گر چه پرورده به صد خون جگر خورشیدم
    هست چون لعل مرا بالش و بستر رگ سنگ
    چون تن زار من از حادثه سالم ماند
    نیست آسوده درین عهد ز صرصر رگ سنگ
    ممکن است از دل من آه برآید صائب
    گر رود در جگر سنگ سراسر رگ سنگ
    شد ز تر دستی من بس که توانگر رگ سنگ
    گشت سیرابتر از لعل شرر در رگ سنگ
    پای در دامن تسلیم و رضاکش که کشید
    لعل در رشته تسخیر ز لنگر رگ سنگ
    غوطه دادند چو فرهاد به خونم هر چند
    شد ز تردستی من موجه کوثررگ سنگ
    سنگ را موم نماید نفس خونگرمان
    چه عجب لاله اگر ریشه کند دررگ سنگ
    عشق در سنگ ریشه که چون تیر شهاب
    شد ز سوز دل فرهاد منوررگ سنگ
    تا ز آوازه فرهاد تهی شد کهسار
    می گزد بیشتر از مار مرا هر رگ سنگ
    چه عجب گر شود از سنگ ترازو تیرم
    که برآرد زسبکدستی من پر رگ سنگ
    همت از تیشه فرهاد گدایی دارد
    ناخنی تیشه هر کس که زند بر رگ سنگ

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha