می زدم بر قلب هجران گرجگر می داشتم
دست بر دل می نهادم دل اگر می داشتم
می توانستم رگ خواب حریفان را گرفت
گر زبان آهنین چون نیشتری می داشتم
گوهر شهوار عبرت گر نمی آمد به دست
از بساط آفرینش من چه برمی داشتم
حلقه بیرون در هرگز نمی شد چشم من
در حریم وصل اگر پاس نظر می داشتم
گر نمی افشرد ذوق گریه مژگان مرا
این زمان دریایی از خون جگر می داشتم
می توانستم درین میخانه خواب امن کرد
چون سبوازدست خود بالین اگر می داشتم
می گرفتم گر عنان آفتاب از روی صدق
همچو ماه نور رکاب از سیم وزر می داشتم
تهمت عجزست سد راه صائب ورنه من
از ره دشمن به مژگان خاربر می داشتم