کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف تو نفس در جگر باد کند مشک
    آهوی تو خون در دل صیاد کند مشک
    در هیچ سری نیست که سودای ختن نیست
    تا نغز که از بوی خود آباد کند مشک
    تا هست سخن، زنده بود نام سخنور
    ارواح غزالان ختا شاد کند مشک
    در زیر فلک دل چه پر و بال گشاید؟
    در نافه سربسته چه فریاد کند مشک
    بیخواست جهد از جگر سوخته اش آه
    هرگاه که از ناف ختن یاد کند مشک
    گر راه تو افتد به ختا، آهوی چین را
    برگرد تو گرداند و آزاد کند مشک
    بیرون نتواند شدن از کوچه آن زلف
    صد سال اگر همرهی باد کند مشک
    تا گرد سر زلف دلاویز تو گردد
    از نکهت خودبال پریزاد کند مشک
    فارغ بود از منت قاصد دل خونین
    صد نامه براز بوی خود ایجاد کند مشک
    در چشم غزالان ختا خواب شود خون
    افسانه زلف تو چو بنیاد کند مشک
    بهر جگر زخمی ما چرخ سیه کار
    هرشام ز خون شفق ایجاد کند مشک
    چون خامه صائب گره نافه گشاید
    دامان زمین را ختن آباد کند مشک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha