کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک
    دارم هزار نغمه تربازبان خشک
    از سایه ام اگر چه به دولت رسند خلق
    باشد نصیب من چو هما استخوان خشک
    بی آب، نان خشک گلو گیر می شود
    گر آبرو به جاست گواراست نان خشک
    چون تیغ آبدار کند جلوه درنظر
    آن راکه آبروست به جا درجهان خشک
    چون ماهیان ز نعمت الوان روزگار
    ماصلح کرده ایم به آب روان خشک
    سر برنیاورم ز زمین روز باز خواست
    از بس که دیده ام تری از آسمان خشک
    آب مروت از قدح آسمان مجوی
    بگذر چو تیر راست ز بحر کمان خشک
    روزی که نیست ابرتری درنظر مرا
    چون شیشه می خلد به دلم آسمان خشک
    ساقی کجاست تا در میخانه واکند
    تا اهل زهد تخته کنند این دکان خشک
    از جان پرغبار سخنهای تر مرا
    چون لعل آبدار برآید ز کان خشک
    چون پای قطع راه نداری ز کاهلی
    بیرون مرو ز راه چو سنگ نشان خشک
    چون تیغ اگر چه تشنه لبی داردم کباب
    تر می کنم گلوی جهان بازبان خشک
    حیرت ز بس که کرد زمین گیر خلق را
    این دشت، سنگلاخ شد ازرهروان خشک
    نازک خیال هم ز سخن می رسد به کام
    گرتر شود زآب گهرریسمان خشک
    آه ندامتی است که در دل خلد چو تیر
    حاصل مرا ز قامت همچون کمان خشک
    مهمان آسمان و فضولی، چه گفتگوست
    نگذاشت آرزو به دل این میزبان خشک
    صائب شده است دام وقفس گلستان من
    از بس گزیده است مرا آشیان خشک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha