کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سری را که بالین شود آستانش
    بود بخت بیدار خواب گرانش
    فتاده است کارم به خونریز طفلی
    که گلگون شود اسب نی زیر رانش
    رسانده است ناسازگاری به جایی
    که نتوان سخن ساختن از زبانش
    ز دل پاک سازد بساط جهان را
    نسیمی که برخیزد از بوستانش
    شکوه جمالش رسیده است جایی
    که خواب بهاران کند پاسبانش
    به نازک میانی است کارم که دیدن
    کند کار آتش به موی میانش
    ز می جان کند درتن می پرستان
    لب جام تا بوسه زد بردهانش
    گرفتم که افتد گذارش به خاکم
    که راهست دستی که گیرد عنانش ؟
    سپندی که از روی گرم تو سوزد
    شود سرمه درکام، آه و فغانش
    نمانده است سامان پرواز دل را
    رباید مگر بیخودی ازمیانش
    حجاب است مهر دهان هنرور
    ز جوهر بود تیغ،بند زبانش
    چه فارغ ز چرخ است آزاد طبعی
    که از همت خود بود آسمانش
    میندیش از چین ابروی گردون
    که نرم است بسیار پشت کمانش
    نشد مهربان ازدعای دل شب
    کجا خط به صائب کند مهربانش ؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha