کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف
    گریه ها از آب گوهر درگلو دارد صدف
    رزق ارباب توکل می رسد از خوان غیب
    نیست از دریا اگر آبی به جو دارد صدف
    سد راه رزق گردددچون هنر کامل شود
    استخوان از گوهر خود در گلو دارد صدف
    نیست کارش خوانمایی پیش دریا چون حباب
    گر چه مغزی همچو گوهر درکدو دارد صدف
    می کشد خجلت همان ازدامن پاک محیط
    گر چه از آب گهر دایم وضو دارد صدف
    از رفوی سینه مطلب نیست جز حفظ گهر
    رفت چون گوهر چه پروای رفو دارد صدف
    در حضور تلخرویان لب نمی باید گشود
    به که پیش بحر پاس آبرو دارد صدف
    تنگ چشمی بین که بر خوان محیط بیکران
    هردودست خود زخست برگلو دارد صدف
    صد یتیم بی پدر رادرکنار مرحمت
    با وجود خشک مغزی تازه رو دارد صدف
    از هنر درکار می افتد هنرور راشکست
    سنگها از گوهر خود در سبو دارد صدف
    با وجود پاکی گوهر، درین دریای قدس
    از خجالت هردودست خود به رو دارد صدف
    در طلب سستی مکن صائب که در دریای تلخ
    آب شیرین درقدح ازجستجو دارد صدف

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha