به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست
این خون گرفته را به طبیب احتیاج نیست
برق از زمین سوخته نومید می رود
تاراج دیده را غم باج و خراج نیست
در وادیی که قطع امیدست چاره ساز
دردی که بی دوا نشد آن را علاج نیست
مجنون چه خون که در دل لیلی نمی کند
از خود رمیده را به وصال احتیاج نیست
راضی نمی شوند به گنج از دل خراب
در ملک عشق برده معمور باج نیست
بر تخت دار، شوکت منصور را ببین
کیفیت بلند کم از هیچ تاج نیست
این آن غزل که اهلی شیراز گفته است
آن را که عقل نیست به هیچ احتیاج نیست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.