به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد
حاصل این بوستان را چشم شبنم می خورد
می خورم خون از سفال و لب به دندان می گزم
وای بر آن کس که می از ساغر جم می خورد
باده لعلی نهان در سنگ اگر گردد رواست
در چنین عهدی که آدم خون آدم می خورد
شعله خاشاک را پا در رکاب رحلت است
گرمی هنگامه خط زود بر هم می خورد
لطف حق در سنگ روزی می رساند بی دریغ
بهر روزی آدمی چندین چرا غم می خورد؟
فیض اهل جود یکسان است در موت و حیات
کاروان روزی همان از خاک حاتم می خورد
پشت بر گل کرد شبنم، دید تا خورشید را
صحبت زود آشنایان زود بر هم می خورد
غوطه در خون شفق زد ماه نو تا رزق یافت
کیست کز گردون لب نانی مسلم می خورد؟
موج بی پروا زتعمیر حباب آسوده است
کی غم دلهای ما آن زلف پرخم می خورد؟
گر نگیرد پنجه اش را سیر چشمیهای حسن
تیغ او خون دو عالم را به یک دم می خورد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.