به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد
کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
چسان مجنون نظر بردارد از چشم غزالانش؟
که گرگش حسن یوسف کاروان در کاروان دارد
درین محفل زبخت سبز، گل روشندلی چیند
که چون شمع از گداز جسم خود آب روان دارد
نباشد گر وطن، غربت گوارا می شود بر دل
قفس را تنگ بر من خارخار آشیان دارد
نپردازد به لیلی حیرت مجنون درین وادی
که پروای سر و سامان، که فکر خانمان دارد؟
به لنگر می توان گل چید ازین دریای پرشورش
وگرنه کشتی ما بال و پر از بادبان دارد
زبیدردی مدان گر عاشق صادق بود خندان
که صبح از پرتو خورشید تب در استخوان دارد
زحرف راست می سوزند دایم راستان صائب
که صبح صادق از خورشید آتش در دهان دارد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.