کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید

    آستین ناز افشاندی خزان آمد پدید

    خاکدان دهر مفلس بود از نقد مراد

    دستها بر هم زدی دریا و کان آمد پدید

    تا شعوری داشتم می کرد وصل از من کنار

    من چو رفتم از میان آن خوش میان آمد پدید

    چشمه خورشید در گرد کدورت غوطه زد

    تا غبار خط ز روی دلستان آمد پدید

    چشم را خواباند، چندین فتنه را بیدار کرد

    زلف را افشاند، عمر جاودان آمد پدید

    در حریم نیستی بالا وپایینی نبود

    من چو گشتم خاک، خاک آستان آمد پدید

    کلک گوهربار صائب تا سخن پرداز شد

    زنده رود تازه ای در اصفهان آمد پدید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha