به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
توانگر در دل از سامان خود آزارها دارد
به قدر فلس، زیر پوست ماهی خارها دارد
مگو بی پرده چون منصور حرف حق به هر باطل
که عشق از بهر بی ظرفان مهیا دارها دارد
چه حرف است این که می باشد سبکباری در آزادی؟
که سرو از تنگدستی بر دل خود بارها دارد
مجو در سایه بال هما امنیت خاطر
که این گنج گهر را سایه دیوارها دارد
مکن تکلیف سیر کوچه و بازار مجنون را
که این دیوانه با سودای خود بازارها دارد
به افسون بهاران از قفس بیرون نمی آید
نواسنجی که زیر بال و پر گلزارها دارد
تو ای کوته نظر فکر نگار ساده رویی کن
که چشم موشکاف ما به آن خط کارها دارد
به فکر شربت بیمار من آن لب کجا افتد؟
که در هر گوشه ای چون چشم خود بیمارها دارد
نمی افتد به دست کوتاه من دامن فرصت
وگرنه شکوه من در بغل طومارها دارد
مکن از نفس کافر دعوی تجرید را باور
که از قطع تعلق بر کمر زنارها دارد
مشو از انتظام کار نومید از پریشانی
که بی پرگار چون گردید دل، پرگارها دارد
مکن استادگی در بیع یوسف چون گرانجانان
که در مصر این متاع ناروا بازارها دارد
به بوی خون زصحرای ملامت پا مکش صائب
که زخم خار او در آستین گلزارها دارد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.