کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درد را چون صاف در میخانه می باید کشید

    هر چه ساقی می دهد مردانه می باید کشید

    عزت جام تهی باید به بوی باده داشت

    ناز گنج گوهر از ویرانه می باید کشید

    می چو گردد سر که هیهات است دیگر می شود

    دست از اصلاح دل فرزانه می باید کشید

    می رسد سیل فنا تا چشم بر هم می زنی

    رخت خود بیرون ازین ویرانه می باید کشید

    تلخی زهر فنااز زندگانی بیش نیست

    بر سر این پیمانه را مردانه می باید کشید

    درد بی درمان پیری را دوا بی حاصل است

    دست از تعمیر این ویرانه می باید کشید

    تا سر مویی تعلق هست دل آزاد نیست

    ریشه این سبزه بیگانه می باید کشید

    وحشتی کز آشنایان بی دماغان می کشند

    روح را زین عالم بیگانه می باید کشید

    تا شود روشن به نور شمع صائب دیده ات

    سرمه از خاکستر پروانه می باید کشید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha