کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند

    خوشه ای برداشت هر کس دانه ای اینجا فشاند

    از تجرد چون مسیحا هیچ کس نقصان نکرد

    پنجه خورشید شد دستی که بر دنیا فشاند

    از بهاران خلعت سر سبزی جاوید یافت

    هر که دامن بر ثمر چون سرو از استغنا فشاند

    تا نپیوستم به تیغ یار، جان صافی نشد

    گرد راه از دامن خود سیل در دریافشاند

    چشم ما جز حسرت خشک از وصال او نبرد

    هر چه از دریا گرفت این ابر بر دریافشاند

    برق عالمسوز ما را شهپر پرواز داد

    آن که خار از دشمنی در رهگذار ما فشاند

    حاصل ابر از زمین شور، اشک تلخ شد

    این سزای آن که تخم خویش را بیجافشاند

    نیست عزلت مانع کلفت که دست روزگار

    بر گهر گرد یتیمی در دل دریافشاند

    از برومندی دل سودایی ما فارغ است

    تخم ما را سوخت عشق آن گاه بر صحرافشاند

    قسمت آدم شد از روز ازل سرجوش فیض

    جام اول را به خاک آن ساقی رعنا فشاند

    چون گهر دارد همان گرد یتیمی بر جبین

    گرچه صائب از رگ ابر قلم دریا فشاند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha