صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۵۷: شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند خوشه ای برداشت هر کس دانه ای اینجا فشاند از تجرد چون مسیحا هیچ کس نقصان نکرد پنجه خورشید شد دستی که بر دنیا فشاند از بهاران خلعت سر سبزی جاوید یافت هر که دامن بر ثمر چون سرو از استغنا فشاند تا نپیوستم به تیغ یار، جان صافی نشد گرد راه از دامن خود سیل در دریافشاند چشم ما جز حسرت خشک از وصال او نبرد هر چه از دریا گرفت این ابر بر دریافشاند برق عالمسوز ما را شهپر پرواز داد آن که خار از دشمنی در رهگذار ما فشاند حاصل ابر از زمین شور، اشک تلخ شد این سزای آن که تخم خویش را بیجافشاند نیست عزلت مانع کلفت که دست روزگار بر گهر گرد یتیمی در دل دریافشاند از برومندی دل سودایی ما فارغ است تخم ما را سوخت عشق آن گاه بر صحرافشاند قسمت آدم شد از روز ازل سرجوش فیض جام اول را به خاک آن ساقی رعنا فشاند چون گهر دارد همان گرد یتیمی بر جبین گرچه صائب از رگ ابر قلم دریا فشاند صائب تبریزی