کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می کند یادش دل بیتاب و از خود می رود

    می برد نام شراب ناب و از خود می رود

    هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد

    می شود از آتش گل آب و از خود می رود

    از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب

    می زند یک دور چون گرداب و از خود می رود

    پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست

    یاد دریا می کند سیلاب و از خود می رود

    شوخی میخانه مشرب نمی باشد مدام

    می زند جوشی شراب ناب و از خود می رود

    بیخودی می آورد با گلرخان همخانگی

    می نماید چشم او در خواب و از خود می رود

    هر که در گلزار بیدردانه خندد، می زند

    غوطه در خون چون گل سیراب و از خود می رود

    زاهد خشک از هوای جلوه مستانه اش

    می کشد خمیازه چون محراب و از خود می رود

    وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت

    موج می غلطد به روی آب و از خود می رود

    نیست این پروانه را سامان شمع افروختن

    می کند نظاره مهتاب و از خود می رود

    گر فتد زاهد به فکر قامت او در نماز

    می گذارد پشت بر محراب و از خود می رود

    ماهیی کز ورطه قلاب یک ره جسته است

    می شمارد موج را قلاب و از خود می رود

    لوح خاک آیینه، سیمابند روشن گوهران

    اضطرابی می کند سیماب و از خود می رود

    دست و پایی می زند هر کس درین دریا چو موج

    بر امید گوهر نایاب و از خود می رود

    هر که یابد لذت تنها روی و بیخودی

    همرهان را می کند در خواب و از خود می رود

    هر که آگاه است چون شبنم ز تعجیل بهار

    می دهد چشم از رخ گل آب و از خود می رود

    بی شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی

    جای صهبا می کشد خوناب و از خود می رود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha