کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد

    شیشه می را به طاق ابروی محراب زد

    چون بر آرم سر میان خاک و خون غلطیدگان؟

    بال من سیلی به روی خنجر قصاب زد

    صبح بیداری ندارد در پی این خواب گران

    ورنه طوفان بارها بر روی بختم آب زد

    چون صدف در دامن خود گوهر مقصود یافت

    هر که گرد خویش دوری چند چون گرداب زد

    خضر و سیر ظلمت و آب حیات افسانه است

    تازه شد هر کس شراب کهنه در مهتاب زد

    نیست راه خار در پیراهن عریان تنی

    شعله آفت سر از خاکستر سنجاب زد

    شعله خوی تو دست آورد بیرون ز آستین

    سیلی بیطاقتی بر چهره سیماب زد

    صائب از بس ساده لوحی بر خیال عارضش

    بوسه ها از دور امشب بر رخ مهتاب زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha