به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
عشق است که اکسیر بقا خاک در اوست
از هر دو جهان سیر شدن ماحضر اوست
عشق است همایی که سعادت نظر اوست
افشاندن بال از دو جهان بال و پر اوت
هر چند ندارد صدف آن گوهر نایاب
هر دل که شود آب، محیط گهر اوست
هر چند که در رخنه دل گوشه نشین است
گردون یکی از حلقه به گوشان در اوست
هر چند که چون سرو روان میوه ندارد
امید جهان سایه نشین شجر اوست
هر چند که دل قطره خونی است ازین بحر
سرسبزی افلاک ز آب گهر اوست
دستی که در آغوش هوس حلقه نگردد
گستاخ تر از زلف به موی کمر اوست
از سینه هر کس شنوی ناله زاری
از خویش بروی آی که آواز در اوست
بی عشق، دل از هر دو جهان سرد نگردد
این فیض ز تأثیر نسیم سحر اوست
از حوصله هر دو جهان، گرد برآرد
این نشأه که در ساغر اول نظر اوست
مویی که شود سلسله گردن شیران
در حلقه زنار میانان کمر اوست
هر تار ز پیراهن فانوس کمندی است
گستاخی پروانه نه از بال و پر اوست
در بیخودی آویز که در عالم هستی
سود دو جهان در سفر بی خطر اوست
صائب خبر یوسف گم کرده خود را
از بی خبری پرس که صاحب خبر اوست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.