به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
غم ز دل بیرون مرا کی باده احمر برد؟
زردی از آیینه هیهات است روشنگر برد
تلخ گویان را دهن شیرین کنم از نوشخند
بشکند چون نیشکر هر کس مرا، شکر برد
بر سبکباران بود موج خطر باد مراد
کف سلامت کشتی از دریای بی لنگر برد
هر که سازد همچون غواصان نفس در دل گره
از محیط تلخرو دامان پر گوهر برد
اهل دوست نیست ممکن ترک خودبینی کنند
زنگ ازین آیینه نتوانست اسکندر برد
در خزان بی برگ دیدن گلستان را مشکل است
مرغ زیرک در بهاران سر به زیر پر برد
با دل پرخون من ای تندخو کاوش مکن
صرفه هیهات است آتش زین کباب تر برد
خاکیان اکثر گرفتارند در بند جهات
تا که بیرون مهره خود را ازین ششدر برد؟
نیست کار مرغ صائب سینه بر آتش زدن
نامه ما را به آن بدخو مگر صرصر برد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.