به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
بی درد، تاب در کمر روزگار نیست
حیرانیان روی عرقناک یار را
پروای بحر پر خطر روزگار نیست
عقل زبون، رعیت این بی مروت است
در ملک بیخودی خبر روزگار نیست
بی چشم زخم، روی به خون شسته من است
رویی که زخمی نظر روزگار نیست
در زیر پوست نیست جهان وجود را
خونی که رزق نیشتر روزگار نیست
خط مسلمی ز علایق گرفته ام
ما را دماغ دردسر روزگار نیست
از چشم مور حرص، شکر خواب برده است
شیرینیی که در شکر روزگار نیست
تا نبض آرمیدگی دل نجسته است
اندیشه ای ز شور و شر روزگار نیست
آب مروتی که جگر سینه چاک اوست
زحمت مکش که در گهر روزگار نیست
آزادگان به ملک جهان دل نبسته اند
این بیضه زیر بال و پر روزگار نیست
آن را که عشق لنگر حیرت به دست داد
صائب به خاک راه مریز آبروی خویش
چون آب رحم در جگر روزگار نیست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.