صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۰۴۶: بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی عشق، آه در جگر روزگار نیست بی درد، تاب در کمر روزگار نیست حیرانیان روی عرقناک یار را پروای بحر پر خطر روزگار نیست عقل زبون، رعیت این بی مروت است در ملک بیخودی خبر روزگار نیست بی چشم زخم، روی به خون شسته من است رویی که زخمی نظر روزگار نیست در زیر پوست نیست جهان وجود را خونی که رزق نیشتر روزگار نیست خط مسلمی ز علایق گرفته ام ما را دماغ دردسر روزگار نیست از چشم مور حرص، شکر خواب برده است شیرینیی که در شکر روزگار نیست تا نبض آرمیدگی دل نجسته است اندیشه ای ز شور و شر روزگار نیست آب مروتی که جگر سینه چاک اوست زحمت مکش که در گهر روزگار نیست آزادگان به ملک جهان دل نبسته اند این بیضه زیر بال و پر روزگار نیست آن را که عشق لنگر حیرت به دست داد پروای بحر پر خطر روزگار نیست صائب به خاک راه مریز آبروی خویش چون آب رحم در جگر روزگار نیست صائب تبریزی