ز بخت تیره بود تازه داغ لاله ما
فتیله آه بود در چراغ ناله ما
ز بحر کاسه گرداب پر نمی گردد
چگونه آب نگردد دل پیاله ما
جهانیان در گفت و شنود بربستند
نصیب رخنه دیوار شد رساله ما
دماغ سوختگان را که می کند روشن
تهی شدست ز روغن چراغ لاله ما
ز خانه پا نگذاریم سیدا بیرون
مباد کهنه براتی شود حواله ما