در دلم افتاده همچون لاله داغ تازهای
خانهام گردیده روشن از چراغ تازهای
غنچه پژمرده امید من گل کرده است
ای نسیم صبحدم دارم دماغ تازهای
سیر گلزار ارم را از نظر افگندهام
خورده چشمم آب تا از روی باغ تازهای
دیده را از بهر پابوسش تسلی میدهم
هر زمان از خویش میسازم سراغ تازهای
سیدا تا دامن محشر نمیآیم به هوش
خوردهام تا می چو منصور از ایاغ تازهای