کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو و بدمستی و عاشق کشی و خنجر خویش
    من و بیچارگی و عجز و نیاز و سر خویش
    بهر تکلیف تو ای خانه برانداز چو شمع
    بارها ریخته ام رنگ ز خاکستر خویش
    غنچه صورتم اوراق چو اسم صبح است
    روزگاریست که آسوده ام از دفتر خویش
    از رخش بوسه طلب می کنم و می گوید
    کی دهد آئینه ام مزد به روشنگر خویش
    دست رد بر سخنم خصم گذارد چه عجب
    نیست اقرار ابوجهل به پیغمبر خویش
    تاز انعام مکرر نشوم خام طمع
    می نهم حلقه صفت پنبه به گوش کر خویش
    هر که را گنج دهد روی گلو تنگ شود
    می کشد تشنه لبی ها صدف از گوهر خویش
    سیدا خامه من غنچه صفت خاموش است
    تا جدا گشته ام از میر سخن پرور خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha