کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا نمودی در گلستان زلف عنبربوی خویش
    نکهت سنبل نهاده بر زمین پهلوی خویش
    ماه نو را بر آسمان بسیار می بالد به خود
    پرده از رخ گیر بنما با هلال ابروی خویش
    کرده ام آئینه را عمریست پنهان در بغل
    بس که چون برگ خزان شرمنده ام از روی خویش
    عمر در بند قبا وا کردن و بستن گذشت
    مانده ام عمریست در اشکنجه از پهلوی خویش
    جانب هنگامه یی پروانه تکلیفم مکن
    می خورم تا زنده ام چون شمع از پهلوی خویش
    روزگاری شد نی کلکم ندیده روی آب
    از تهیدستی نمی بینم نمی در جوی خویش
    مانده ام از بی کسی عمریست در زیر غبار
    می روم چون گردباد از بهر جستجوی خویش
    سیدا از خانه نتوانم قدم بیرون نهاد
    بندها دارم به پا از کنده زانوی خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha