کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا تو ای یوسف مصری ز سفر آمده‌ای
    نور چشمی و در آغوش نظر آمده‌ای
    کرده بال و پر خود فاخته پای‌اندازت
    بس که چون سرو چمن تازه تر آمده‌ای
    رفته بودی تو چو خورشید به کشورگیری
    تاج زر بر سرو خنجر به کمر آمده‌ای
    بحر و کان را کرمت از نظر انداخته است
    پا نهاده به سر لعل و گهر آمده‌ای
    شده از مقدم تو شهر گلستان ارم
    بس که چون بوی گل و باد سحر آمده‌ای
    ساکنان چمن از سایه تو بهره‌ورند
    تو گل باغ مرادی و به دهر آمده‌ای
    شود از بردن نام تو زبان شاخ نبات
    همچو طوطی ز بیابان شکر آمده‌ای
    بعد از این کلبه ما را نبود فکر چراغ
    چهره پر نورتر از شمس و قمر آمده‌ای
    بر لب تشنه من ریخته ای آب حیات
    در کنار پدر ای جهان پدر آمده‌ای
    سیدا شام و سحر فاتحه‌خوان بهر تو بود
    لله الحمد سلامت ز سفر آمده‌ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha