سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۵۱۸: تا تو ای یوسف مصری ز سفر آمده یی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا تو ای یوسف مصری ز سفر آمده ای نور چشمی و در آغوش نظر آمده ای کرده بال و پر خود فاخته پای اندازت بس که چون سرو چمن تازه تر آمده ای رفته بودی تو چو خورشید به کشورگیری تاج زر بر سرو خنجر به کمر آمده ای بحر و کان را کرمت از نظر انداخته است پا نهاده به سر لعل و گهر آمده ای شده از مقدم تو شهر گلستان ارم بس که چون بوی گل و باد سحر آمده ای ساکنان چمن از سایه تو بهره ورند تو گل باغ مرادی و به دهر آمده ای شود از بردن نام تو زبان شاخ نبات همچو طوطی ز بیابان شکر آمده ای بعد از این کلبه ما را نبود فکر چراغ چهره پر نورتر از شمس و قمر آمده ای بر لب تشنه من ریخته ای آب حیات در کنار پدر ای جهان پدر آمده ای سیدا شام و سحر فاتحه خوان بهر تو بود لله الحمد سلامت ز سفر آمده ای سیدای نَسَفی