چهره افروخته از باده ناب آمدهای
بهر پرسیدن دلهای کباب آمدهای
در دل ای توبهشکن قصد هلاکم داری
بر کمر تیغ به کف جام شراب آمدهای
دوش در کلبهام آتش زده رفتی چون برق
باز از بهر چه ای خانهخراب آمدهای
ای بهار چمنآرا چه شنیدی از من
عرقآلوده چو شبنم به شتاب آمدهای
میرسی از سفر و خط مبارک داری
جان فدایت که رسولی به کتاب آمدهای
میرود هر طرف از شوق چو موج آغوشم
تا تو ای سرو روان از لب آب آمدهای
سیدا تازه دماغ است ز استقبالت
بس که چون شیشه لبالب ز گلاب آمدهای