کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از مربی بس که رم خورده دل بدخوی من
    متکا تاری بود چسبیده بر پهلوی من
    می کند فرزند ناقابل پدر را منفعل
    گریه از بی حاصلی پا می نهد بر روی من
    غنچه خسپی فارغم کرد از در ارباب جود
    صندل دردسرم شد کنده زانوی من
    از دل خود روزگاری شد نمی یابم خبر
    شد بیابان مرگ همچون گردباد آهوی من
    هر که یک ره سوی من بیند فراموشم کند
    طاق نسیانست گویا گوشه ابروی من
    صد گره در کار من افتاد چون بند قبا
    زینهار ای همنشین بگریز از پهلوی من
    بهر روزی از رفیق خویش دور افتاده ام
    آسیا عمریست می گردد به جستجوی من
    سیدا شبها ندارم خواب راحت همچو شمع
    بالش آسایشم باشد سر زانوی من

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha