سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶۹: از مربی بس که رم خورده دل بدخوی من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از مربی بس که رم خورده دل بدخوی من متکا تاری بود چسبیده بر پهلوی من می کند فرزند ناقابل پدر را منفعل گریه از بی حاصلی پا می نهد بر روی من غنچه خسپی فارغم کرد از در ارباب جود صندل دردسرم شد کنده زانوی من از دل خود روزگاری شد نمی یابم خبر شد بیابان مرگ همچون گردباد آهوی من هر که یک ره سوی من بیند فراموشم کند طاق نسیانست گویا گوشه ابروی من صد گره در کار من افتاد چون بند قبا زینهار ای همنشین بگریز از پهلوی من بهر روزی از رفیق خویش دور افتاده ام آسیا عمریست می گردد به جستجوی من سیدا شبها ندارم خواب راحت همچو شمع بالش آسایشم باشد سر زانوی من سیدای نَسَفی