کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می زند عشق تو هر شب شعله در جانم چو شمع
    روزگاری شد به کار خویش حیرانم چو شمع
    گفته بودی خانه ات را می کنم روشن شبی
    شد سفید از انتظارات چشم گریانم چو شمع
    شعله درد تو هر شب بر سرم روز آورد
    نیست غیر از سوختن تا صبح درمانم چو شمع
    داغ سودای تو خواهد سوخت بنیاد مرا
    گیرد این آتش در آخر از گریبانم چو شمع
    بر مزار خضر هر شب می کنم روشن چراغ
    تا شود آن دلبر نوخط به فرمانم چو شمع
    شعله آتش نیم از پشت خس روزی کنم
    دایم از پهلو بود رزق فراوانم چو شمع
    در بساطم سیدا جز مشت خاکستر نماند
    شعله سودایش آخر سوخت سامانم چو شمع

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha