کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دارم ز دست داغ دل سامانیان در بغل
    دریای خون در آستین گرداب عمان در بغل
    عمریست تیرش را به دل از غیر پنهان کرده ام
    ترسم که آخر گل کند چون غنچه پیکان در بغل
    از فکر روی و زلف او دارد دل من روز و شب
    شمع شبستان در نظر جزو گلستان در بغل
    او همچو گل دارد نظر بر کیسه پر سیم و زر
    ایستاده من در خدمتش چون غنچه سامان در بغل
    در جستجویش کرده ام آماده اسباب سفر
    از اشک آبم در گلو وز داغ دل نان در بغل
    ای از جمالت زلف را چون مار هر سو گنجها
    وی از خطت هر مور را ملک سلیمان در بغل
    بردند از فکر لبت سر در گریبان غنچه ها
    دارند گلها از غمت زخم نمایان در بغل
    دل پاره پاره می روم تا درسگاهش سیدا
    دارم به یاد زلف او جزو پریشان در بغل

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha