کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
    گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش
    کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم
    می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش
    می زنم بر استان اهل دولت پشت پا
    تا به دست آورده ام دامان استغنای خویش
    گوشه ویرانه شهرستان نماید جغد را
    گردبادم می روم در دامن صحرای خویش
    در دکان دارم متاع کس میاب و کس مخر
    روزگاری شد خجالت دارم از کالای خویش
    دست کوته کرده ام از بزم اهل روزگار
    می برم خالی از این میخانه ها مینای خویش
    در قفس افتادم و صیاد من آگه نشد
    داغم از دست بدام افتادن بیجای خویش
    روزی من می رساند سیدا روزی رسان
    مانده ام امروز بر فردا غم فردای خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha