سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۳۳۹: بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش می زنم بر استان اهل دولت پشت پا تا به دست آورده ام دامان استغنای خویش گوشه ویرانه شهرستان نماید جغد را گردبادم می روم در دامن صحرای خویش در دکان دارم متاع کس میاب و کس مخر روزگاری شد خجالت دارم از کالای خویش دست کوته کرده ام از بزم اهل روزگار می برم خالی از این میخانه ها مینای خویش در قفس افتادم و صیاد من آگه نشد داغم از دست بدام افتادن بیجای خویش روزی من می رساند سیدا روزی رسان مانده ام امروز بر فردا غم فردای خویش سیدای نَسَفی