کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خون دل از دیده ام روزی که سر بیرون کند
    شهر را گرداب سازد دشت را جیحون کند
    ریشه زلف پریشانی بود نخل وجود
    آدمی از ساده لوحی شکوه از گردون کند
    می کشد رخت خود از گلشن در آغوش قفس
    ز درون بیضه هر مرغی که سر بیرون کند
    روی زرد خویش می مالد به هر در آفتاب
    تا رخ خود از کدامین آستان گلگون کند
    معنی برجسته یی چون سرو می باید بلند
    ور نه هر کس می تواند مصرع موزون کند
    خویش را بیرون کند از افلاک حکمت ها به بین
    باده چون از خم برآید کار افلاطون کند
    غمزه شوخت نمی ترسد ز روز انتقام
    چند دلها آب گرداند جگرها خون کند
    خوبرویان را به یکجا جمع کردن مشکل است
    با چنین قوم پریشان کس چه سازد چون کند
    می پرد مژگان ز چشم سیدا چون پر کاه
    تا نظر بازی به آن رخسار گندمگون کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha