سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۲: خون دل از دیده ام روزی که سر بیرون کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خون دل از دیده ام روزی که سر بیرون کند شهر را گرداب سازد دشت را جیحون کند ریشه زلف پریشانی بود نخل وجود آدمی از ساده لوحی شکوه از گردون کند می کشد رخت خود از گلشن در آغوش قفس ز درون بیضه هر مرغی که سر بیرون کند روی زرد خویش می مالد به هر در آفتاب تا رخ خود از کدامین آستان گلگون کند معنی برجسته یی چون سرو می باید بلند ور نه هر کس می تواند مصرع موزون کند خویش را بیرون کند از افلاک حکمت ها به بین باده چون از خم برآید کار افلاطون کند غمزه شوخت نمی ترسد ز روز انتقام چند دلها آب گرداند جگرها خون کند خوبرویان را به یکجا جمع کردن مشکل است با چنین قوم پریشان کس چه سازد چون کند می پرد مژگان ز چشم سیدا چون پر کاه تا نظر بازی به آن رخسار گندمگون کند سیدای نَسَفی