کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آئینه را جمال تو صاحب نظر کند
    عکس رخ تو بی خبران را خبر کند
    کوتاه کن حدیث پریشانی مرا
    کلکم مباد شکوه ز لطف تو سر کند
    خون می خورد ز تربیت غنچه باغبان
    این طفل را مباد خدا بی پدر کند
    تا آمدم ز ملک عدم در ترددم
    ظلم است هر که از وطن خود سفر کند
    دوران همان نفس کشد از شمع انتقام
    انگشت خود به روغن آبی که تر کند
    پوشیده نیست چشم خود از بزم روزگار
    این صندلیست دیدن او دردسر کند
    ز اهل عمر گریز قلب آشنا شوی
    منشین به این گروه که صحبت اثر کند
    مژگان چشم شوخ تو بر جان سیدا
    از روی لطف دوستی نیشتر کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha